25 اردیبهشت 1403
205

تفنگ کاک احمد را سنگ بزرگ و سنگینی که خودش تا مقابل سینه بالا کشیده بود نشکست، تفنگ را یلدا شکسته بود؛ دو سه هفته قبل وقتی شکار خونی را در دستان پدر دیده بود.

روزی که کاک احمد تفنگش را شکست | جنبش «تفنگ شکان» چه اندازه در ایران فراگیر شده است؟

همشهری آنلاین- الهام مصدقی راد: تفنگ کاک احمد را سنگ بزرگ و سنگینی که خودش تا مقابل سینه بالا کشیده بود نشکست، تفنگ را یلدا شکسته بود؛ دو سه هفته قبل وقتی شکار خونی را در دستان پدر دیده بود. پدر، ‌کبک ها را برای خوراکشان شکار می‌کرد. عاشق شکار بود. کودکی اش با تیر و کمان در کوه های اورامان سپری شده بود. بزرگتر که شد تیر و کمان جایشان را به تفنگ شکاری دادند. پدرش هیچ وقت اهل شکار نبود، دوستانش او را شکارچی کردند. شکارچی و تفنگش هیبت داشتند. شکارچی بود و تفنگش، شکارچی بود و شکارش. احمد بود و تفنگ و شکار اما یلدا یک باره همه را به هم ریخت.

احمد عزیزی زندگی اش از زنبورداری می‌گذشت، شکار علاقه اش بود. کبک می‌زد. همسرش راضی نبود اما به خاطر احمد کبک ها را سر سفره می آورد. روزی که یلدا کبک های بی جان و خون آلود را در دستان پدر دید، ‌ هنوز ۴ سالش نشده بود. بهانه گرفت، اعتراض کرد. دلش برای کبک ها می‌سوخت. دلش حتی برای گنجشک کوچکی که کنار جاده تلف شده بود پر می‌کشید و می‌سوخت، و پدر اشک هایش را پاک می‌کرد. احمد، برای دخترش برای اشک های یلدا، تفنگش را چند روزی پنهان کرد تا دخترک آرام شود و شد.

قول پدر

چند روزی گذشت، یلدا اسلحه را ندیده بود. به گمانش پدر دیگر شکار را رها کرده است. روزی که دوباره تفنگ را دید و شکار پدر را، دلش شکست و چشمانش تر شد. «به من دروغ گفتی! هنوز هم شکار می‌کنی! » احمد عاشق یلدا بود، احمد عاشق شکار هم بود. نگاهش به کبک های در قفس بود همان ها که کنار خانه اش بودند و برای شکار کبک های تازه، آواز می‌خواندند و تله می‌شدند، نگاهش به تفنگش بود که یلدا دوباره پیدایش کرده بود و نگاهش به یلدا، به چشمان یلدا ... «می‌شکنم! تفنگم را می‌شکنم! قول می‌دهم! » یلدا بزرگتر از سنش بود. هنوز ۴ سالش نشده بود اما مثل ۲۰ ساله ها حرف می‌زد. مثل ۲۰ ساله‌ها قول می‌گرفت. کاک احمد به دخترش قول داد در مقابل چشمان او اسلحه شکاری اش را بشکند، قولی که خواب و خوراک را یک هفته از پدر ربود. با شریف باجور، از اعضای انجمن سبز چیا تماس گرفت. شریف باجور همان فعال محیط زیستی که در شهریور سال ۹۷ به همراه سه تن دیگر در جریان خاموش کردن آتش سوزی جنگل های مریوان درگذشت. کاک شریف، از تصمیم احمد اطمینان نداشت، تفنگ شکاری آن سال ها ۵، ‌۶ میلیونی قیمتش بود. اما احمد تصمیمش را گرفته بود : «تفنگ شکاری، ‌پول و ثروت نمی‌شود.»

... و تفنگی که شکست

میدان اصلی روستای دره کی شهرستان سروآباد کردستان، در سرمای ۲۵ بهمن ماه ۹۲ و پیش از آغاز نماز جمعه، شاهد حضور انبوهی از شکارچیان و دوستان کاک احمد بود، آمده بودند تا ببینند سرنوشت تفنگ احمد چه می‌شود، یلدا هم در میانشان بود، جلوتر از همه. شریف باجور هم آمد با دوربینی که لحظه اجرای تصمیم احمد را ثبت کند. دو سر تفنگ را روی دو تکه سنگ گذاشتند. تکه سنگی بزرگتر برای احمد آوردند، بزرگتر از آنکه بتواند بلندش کند. انگار نمی خواستند تفنگش را بشکند، اگر احمد تفنگش را می‌شکست، ‌هیبت شکارچی ها می‌ریخت، شکار از رونق می‌افتاد. مگر می‌شود شکارچی تفنگش را بشکند!؟ احمد بسم الله گفت، ‌ انگار نیرویی به او کمک کرده باشد، سنگ را تا مقابل سینه اش بالا آورد و روی اسلحه رها کرد؛ تفنگش شکست ... احمد به چشمان یلدا نگاه کرد، یلدا دیگر خوشحال بود، از تفنگی که نیست، از پدری که دیگر شکار نمی‌کند و از قولی که عملی شده بود. کاک شریف دست یلدا را بوسید و گفت : «تفنگ شکاری شکسته، یک اسلحه سبز است. » رسم تفنگ کُشان ادامه یافت، شکارچی ها یا تفنگشان را شکستند یا آن را غلاف کردند، ‌ قفس‌ها را آتش زدند و کبک ها و پرندگان اسیر را رها کردند. شکار که تا آن روز مایه افتخار بود، دیگر قبیح و ناپسند شد. تفنگ کُشان، از کردستان و شهرهایش هم فراتر رفت، به دماوند هم رسید. کاک احمد حالا فقط زنبوردار است، به دل طبیعت می‌زند، با همسرش و یلدای ۱۳ ساله و ژیندای ۲ ساله‌اش. ژیندا یعنی زندگی بخش، همان که رسم تفنگ کُشان برای طبیعت به ارمغان آورد.

گسترش تفنگ کُشان در کشور

اسلحه شکسته کاک احمد، حالا نماد کنار گذاشتن شکار است. اسلحه قاب گرفته، مدتی در سازمان حفاظت محیط زیست نگهداری شد و پس از آن به محل انجمن سبز چیا انتقال یافت. معصومه ابتکار، رییس وقت سازمان حفاظت محیط زیست از احمد عزیزی تقدیر کرد. محمد درویش، مدیرکل وقت مشارکت های مردمی سازمان حفاظت محیط زیست : تا سال ۹۶ که در این مسوولیت قرار داشتم، ‌۸۳ شکارچی یا تفنگ های خود را شکستند یا آنها را کنار گذاشتند. هزاران قفس کبک و تیهو نیز شکست و سوزانده شد. رسم تفنگ کُشان نه تنها در کردستان که تا کرمانشاه و خراسان شمالی و دیگر نقاط نیز گسترش یافت.

تندیس شکارچی پشیمان

تندیس کاک احمد عزیزی، زمستان ۹۳ در بوستانی واقع در ورودی مریوان نصب شد. تندیس مردی شکارچی با تفنگی خمیده و شکسته در دست که نماد خداحافظی با شکار است و با عنوان شکارچی پشیمان در میان مردم شناخته می‌شود. بر پایه این مجسمه با دعوت از تفنگ به دستان برای شکستن تفگ های شکاریشان نوشته شده: «برای احیای طبیعت و بقای جانداران وحشی بیایید قامت اسلحه شکاری را خمیده نماییم.»

بیشتر بدانید :

شکستن اسلحه‌های شکاری، عیدی شکارچیان به محیط زیست آذربایجان غربی


https://gorganema.ir